وقتی به حمام رسید دید که یه اقایی داره کیسه حمامی خودش را باز میکنه پسر هم روبروی مرد ایستاد و کیسه حمامی اش را باز کرد.مرد لنگش را برداشت پسر هم لنگش را برداشت خلاصه مرد هرکاری میکرد پسر هم ، همون کار را انجام میداد مرد دستش را به سرش گذاشت پسر هم همین طور مرد شک کرد گفت نکند که این خدایی نکرده جن است..! خلاصه با هزار ترس و لرز وارد خزینه شد دید پسر هم اومد و روبروی مرد ایستاد.مرد کم کم یقین کرد که این پسر بچه جنی است از خزینه بیرون اومد و کیسه اش را برداشت و از شدت ترس دیگه لباسهاش را هم نپوشید، کیسه اش را برداشت و فرار....! خلاصه مرد با لنگ از حمام محل بیرون زد پسر هم از دنبالش ....!

مرد پشت سرش را نگاه کرد دید پسربچه داره میاد از شدت ترس کیسه اش را هم رها کرد پسر هم کیسه اش را انداخت....!

مرد از جلو بدو و پسر از عقب...که ناگهان لنگ مرد باز شد پسر بچه هم لنگش را باز کرد ناگهان یه پیرمردی نیگاه کرد گفت یعنی چی چرا اینا لختی دنبال هم میدوند. دوید و پسر بچه را گرفت گفت چرا این طور میکنید...؟پسر بچه گفت ولم کن که غسلم باطل شد...!

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: